Details Regarding Books عقرب روی پلههای راه آهن اندیمشک یا از این قطار خون میچکه قربان
Title | : | عقرب روی پلههای راه آهن اندیمشک یا از این قطار خون میچکه قربان |
Author | : | حسين مرتضائیان آبکنار |
Book Format | : | Paperback |
Book Edition | : | First Edition |
Pages | : | Pages: 83 pages |
Published | : | 2006 by نشر نی |
Categories | : | Novels. Fiction |
حسين مرتضائیان آبکنار
Paperback | Pages: 83 pages Rating: 3.47 | 684 Users | 88 Reviews
Interpretation Conducive To Books عقرب روی پلههای راه آهن اندیمشک یا از این قطار خون میچکه قربان
عقرب روی پلههای راه آهن اندیمشک یا از این قطار خون میچکه قربانPresent Books In Pursuance Of عقرب روی پلههای راه آهن اندیمشک یا از این قطار خون میچکه قربان
Original Title: | عقرب روی پلههای راه آهن اندیمشک یا از این قطار خون میچکه قربان |
ISBN: | 9643128326 (ISBN13: 9789643128326) |
Edition Language: | Persian |
Literary Awards: | جایزه هوشنگ گلشیری (Hooshang Golshiri Award) for رمان اول (2007), جایزه ادبی مهرگان for بهترین رمان (2007) |
Rating Regarding Books عقرب روی پلههای راه آهن اندیمشک یا از این قطار خون میچکه قربان
Ratings: 3.47 From 684 Users | 88 ReviewsNotice Regarding Books عقرب روی پلههای راه آهن اندیمشک یا از این قطار خون میچکه قربان
ساختار داستان استفاده از عناصر پست مدرن اعتراضها و توصیف های بی پروا و شجاعانه داستان قابل تحسین است. در کل داستان موضوعی بسیار ناراحت کننده اما تاثیر گذاری داره.نقل قول مستند: با پسرم رسیدیم به حرف جنگ ایران و عراق و براش از بمباران و حالت آژیر قرمز گفتم. روی یوتوب سرچ کردم آژیرقرمز که گوش کنه و در کمال ناباوریِ خودم وقتی چند ثانیه از صدای گوینده و آژیر گذشت به طور غیر ارادی {داشتم} گریه میکردم. خیلی عجیب بود برام که چطور درد از عمق به سطح اونطور سریع اومد بالا. قطار روی پلههای راه آهن اندیمشکاین کتاب با فضاهای فراواقعی و ایجازش خوراکِ آدمهای تأویل کنی مثل منه که دوست دارن هر چیزی رو به یه چیز دیگه ربط بِدَن. از جلد خاکی رنگش که منُ یاد ماشینهای ارتش
من دوست دارم درباره جنگ بدانم. بیشتر از اینکه میدانم و از زاویههای مختلف. برای همین است که کتابهای روایت را این قدر دوست دارم و تا حالا صد بار اینجا دربارهشان نوشتهام. اگر داستان یا مجموعه داستانی هم ببینم که موضوعش جنگ باشد دوست دارم بخوانم. مثل تو میگی من اونو کشتم نوشته احمد غلامی و حالا عقرب روی پلههای راهآهن اندیمشک یا از این قطار خون میچکه قربان! و البته من داستان با پیرنگ جنگ به نسبت خیلی کم دیدهام -به خدا هشت سال جنگیدن اتفاق کوچکی نیست به خوب و بدش کار ندارم.این آخری را نشر نی اخیراً
ریویو ربطی ب محتوای کتاب ندارد...با کسی که وارد خانه ام شده تمام وسایل زندگی ام را نابود کرده به زنان خانه تجاوز کرده و قصد رفتن ندارد چه کنمحق دفاع ندارم اگر برای بودنم برای خانه ام برای زندگی خانواده ام تلاش نکنم خودم راخواهم بخشیدجنگ یا دفاع مسئله اینست که من آغاز گر تهاجم و تصرف نبودم. من فقط از حریمم دفاع کردم
اولین کتابی که در مورد جنگ ایران و عراق خوندم و متعجبم چطور مجوز گرفته. اما حیرتم محدود به این نیست تصویری در طول سالیان رسانههای عمومی و دولتی از جنگ و جبهه ساختهاند و این تصویر فروریخت. البته مدتها بود که متزلزل شده بود.حس دیگرم در زمان خوندنش ترس بود. برای کسی که در سال قطعنامه به دنیا اومده در دورترین نقطه از جبهه و مطلقا هیچ تصوری از منطقه جنگزده نداشتم ترسیدم. از خون از گرمای هوا از دشمن از آژیر قرمزنمیدونم دقیقا چرا اما در بهتم!
نگاه متفاوتش به پدیده جنگ تجربه ی جالب و خوبی بود ولی ساختارش یه جوری گیج کننده به نظر میومد انگار هنوز خیلی جای کار داشت. توهم و واقعیت اینقد با هم مخلوط شده بود که اجازه نداد آن چنان از خوندنم لذت ببرم...شاید باید یک بار دیگه بخونمش
0 comments:
Post a Comment
Note: Only a member of this blog may post a comment.